کتاب کوری بلاخره تموم شد
ممنون از تارای عزیز بابت معرفی این کتاب خوب
الان که به اخرش رسیدم حس میکنم از بطن یه فاجعه بزرگ درومدم و احساس راحتی میکنم
ینی با اشخاص کتاب زندگی کردم تک تک لحظاتشون رو
و اینکه همه ما کوریم
کوریم چون حق و حقوق دیگران رو نمی بینیم و نمی فهمیم خیلی اوقات
و اینکه "یه ادم بینا بودن وسط یه جامعه کور بهتره یا یه نابینا بودن وسط یه جامعه بینا؟"
قبلا که رشت بودم یکی از سرگرمیام این بود که همش اپ هواشناسی رو رفرش کنم هر لحظه یه چیز جدید نشون میداد بارون و افتاب و چه و چه و چه
اینجا ولی همش افتابه دیگه این حد از یکنواختی رو کوالا هم طاقت نمیاره خو
خب علاوه بر خیلی از دوستای دوره دبیرستان متوجه شدم پسرخالم ک یک سال از من کوچیکتره هم ازدواج کرد
مبارکش باشه
حس پیر پسر بودن در من تشدید شد:))