-
38
پنجشنبه 5 اسفند 1395 23:22
دوران دانشگاه تو شهر رشت دور همی خوبی با دوستان داشتیم.بچه هایی خونگرم از خیلی جاهای ایران.این روزا خیلی دلم واسه بچه ها و اون دو رهمیا تنگ میشه.بهانه های زیادی ان که منو یاد اون روزا میندازه.سریال فرندز,یه اهنگ اصن وقتی ادم دلش حساس بشه دنبال کوچکترین بهانه میگرده تا یاداوری کنه و غرق بشه تو خاطراتش.نمونش امروز که از...
-
37
چهارشنبه 27 بهمن 1395 18:07
از خیابانهای خیس باران میگذرم و فکر میکنم که بارش باران همیشه برایم دلتنگی به بار اورده است و لا غیر نفس عمیق و ریه هایی که از اکسیژن خالص پر می شوند و فکر میکنم این دلتنگیها از کجا می ایند؟ شاید نسل ما از بهشت رانده نشده است و از جهنم دلتنگیها گریخته ایم که حتی در زیباترین روزهای سال هم سراغمان می ایند.
-
36
شنبه 23 بهمن 1395 22:41
من همونی ام که وقتی بچه بودم و بهم میگفتن اگه ادم بدی باشی کارنامه اعمالتو میدن دست چپت با خودم میگفتم خب سریع عوض میکنم با دست راست میگیرم
-
35
چهارشنبه 20 بهمن 1395 15:03
کتابا تموم میشن سریالا تموم میشن تهش ما میمونیم و اون دلتنگی بعد از تموم شدنشون بزرگترین نیاز ما الان اینه که یکی باشه که تموم نشه یکی بیاد که بمونه
-
34
پنجشنبه 14 بهمن 1395 19:15
روا مدار که عشاق بی بغل شوند
-
33
جمعه 8 بهمن 1395 08:22
در خیابان در کنارش گر خوشان و سرخوشی سرزنش ها گر کند این گشت ارشاد غم مخور :)))
-
32
سهشنبه 28 دی 1395 19:29
داشتم دیوان شمس میخوندم با خودم میگم چقدر پر شور و اهنگن این شعرا کاش حالمون شبیه حال مولانا باشه وقتی داشته این شعرارو میگفته
-
31
جمعه 17 دی 1395 20:02
از کودکی خودم را فردی موفق و احتمالا پولدار تصور کرده ام.انتظار روزهایی را کشیده ام که تمام نداشته ها و حسرت های کودکی ام را جبران کند یا حداقل انتظارم این بوده که فرزندی اگر قرار باشد به دنیا بیاید کودکی اش شبیه به من نباشد.اما هر چه در مسیر بزرگ شدن جلوتر می روم همه ارزوها با واژه قناعت روبه رو می شوند. زندگی و زمان...
-
30
پنجشنبه 16 دی 1395 18:59
اینکه هر چی فک میکنم هیچ اتفاق خاصی به ذهنم نمیرسه که از روزام بنویسم رو بذارم رو حساب زندگی یکنواخت و یه جورم یا ذهن کم کارم؟:))
-
29
چهارشنبه 15 دی 1395 21:48
به تهران بگویید دوستش دارم وقتی تمام آدمها را در خیابان بالا آورده است وقتی که انگار با تمام وجودش یکی را می خواهد که نیست وقتی تمامی دردهای جهان را با دود تسکین می دهد به تهران بگویید دوستش دارم عجیب شکل من است کپی-ملا نصرالدین
-
28
یکشنبه 12 دی 1395 00:08
-
27
شنبه 4 دی 1395 11:48
کتاب کوری بلاخره تموم شد ممنون از تارای عزیز بابت معرفی این کتاب خوب الان که به اخرش رسیدم حس میکنم از بطن یه فاجعه بزرگ درومدم و احساس راحتی میکنم ینی با اشخاص کتاب زندگی کردم تک تک لحظاتشون رو و اینکه همه ما کوریم کوریم چون حق و حقوق دیگران رو نمی بینیم و نمی فهمیم خیلی اوقات و اینکه "یه ادم بینا بودن وسط یه...
-
26
پنجشنبه 2 دی 1395 12:42
قبلا که رشت بودم یکی از سرگرمیام این بود که همش اپ هواشناسی رو رفرش کنم هر لحظه یه چیز جدید نشون میداد بارون و افتاب و چه و چه و چه اینجا ولی همش افتابه دیگه این حد از یکنواختی رو کوالا هم طاقت نمیاره خو
-
25
سهشنبه 30 آذر 1395 12:28
یه جوری عشق رو در پستوی خانه نهان کردیم که حالا نمیتونیم پیداش کنیم حالا که قحطی عشق اومده
-
24
چهارشنبه 24 آذر 1395 11:56
خب علاوه بر خیلی از دوستای دوره دبیرستان متوجه شدم پسرخالم ک یک سال از من کوچیکتره هم ازدواج کرد مبارکش باشه حس پیر پسر بودن در من تشدید شد:))
-
23-کپی
دوشنبه 15 آذر 1395 21:27
از این یکی هم باید گذر کرد؟ آری، باید. اما این تلاش بیوقفه خالی از اندوه نیست. دست کم نمیشد از این یکی معافمان کنند؟ اما باید از این خستگی هم گذر کرد. چیزی از دست نخواهد رفت. یک شب چون به آینه نزدیک میشوی، شیاری عمیق بر کنار لبت مییابی، این شیار چیست؟ بهای غلبه بر خوشبختی. #یادداشتها_کامو
-
22
پنجشنبه 11 آذر 1395 21:25
یک چیز خیلی جالب توجه که توی رمان کوری(کتابی که هنوز تمومش نکردم )به چشم میخوره اینه که مسائلی که توی شرایط عادی زندگی به عنوان خط قرمز شناخته میشده و فکر کردن بهش هم شاید تو نظر ادما گناه محسوب میشده توی شرایط سخت و تحت فشار مجبور به انجامش میشن ادما.حتی اینکه راضی بشن عشقشون تن به همخوابی با چند مرد دیگه بدن... کتاب...
-
21
دوشنبه 8 آذر 1395 17:27
غوره ها بین خودشون یه ضرب المثل دارن ک میگه هر که صبرش بیش شهدش بیشتر
-
20
جمعه 5 آذر 1395 11:26
و چشمانش که مرا به پرستیدن و دوست داشتن وا میدارد وقتی لبخند میزند ادم بهار را احساس میکند.بوی طراوت و تازگی و شکفتن را همسایه ها-احمد محمود
-
19
یکشنبه 30 آبان 1395 16:19
بیش تر ادم های دنیا در هر شغلی که باشند هرگز از خود نمیپرسند چرا چنین شغلی دارند.چیز های دیگری هم هست که ادم دنبال دلیلش نمیگردد.یکیش مثلا تنهایی است. بازم تماما مخصوض عباس معروفی:))
-
18
پنجشنبه 27 آبان 1395 10:38
خاله مادرم که یه خانوم سالخورده و مهربونه یه روز که رفته بودیم روستاشون به یاد برادرش(دایی مادرم) میگفت:"هر وقت میام اینجا دنبال پای داییتون میگردم به یاد قدیما". این بی ریا ترین عاشقانه ای بود که شنیدم تا حالا.اخه خاله خانوم نه سواد داره که از جایی خونده باشه و نه اهل شبکه های اجتماعیه.یه حرف از عمق...
-
17
شنبه 22 آبان 1395 16:29
عشق لحظه کشف دارد نمی شود فراموشش کرد.حتی اگر ان عشق تمام شده باشد.از یاداوری لحظه کشفش مثل زخم تازه خون می اید.تا یادش می افتی انگار همان لحظه با کارد زده ای توی قلب خوت تماما مخصوص-عباس معروفی
-
16
سهشنبه 18 آبان 1395 11:37
خوشایند ترین حس زندگی یه نفر میرسه به اون لحظه ای که میفهمی انقدی که تو بهش فکر میکردی اونم درگیرت بوده پ ن:در حسرت خوشایند ترین حس زندگی
-
15
یکشنبه 16 آبان 1395 10:31
یه وقتایی تو یه برهه از زندگی با یه نفر مواجه میشی و ازون به بعد تا یه مدت بهش فک میکنی و با خودت میگی نه بابا این اونی نیس که من میخوام و ازین حرفا ولی میدونی داری به خودت دروغ میگی انقد به همین مساله فک میکنی تا یه روز میبینی دیگه نمیتونی بهش فک نکنی میشه قسمت اعظم فکرا و خیال پردازیات تا جایی که به خودت میای و...
-
14
دوشنبه 10 آبان 1395 18:28
ماه مهر تونستم یه کتاب خوب رو تموم کنم تماما مخصوص عباس معروفی نوشته و مثه سمفونی مردگان که خوندم ازش متن خیلی خوب و روانی داشت ولی خب فک میکنم بهتر بود اسم این کتاب تماما مخصوص رو سمفونی مردگان میذاشت بیشتر بهش میومد :)
-
13
پنجشنبه 29 مهر 1395 10:44
همه ی دوران کودکیمون رو ارزو کردیم بزرگ شیم نمیدونم چی اشتباه شد که همش میگیم یادش بخیر
-
کپی-گوگل پلاس
شنبه 24 مهر 1395 10:39
۱. "اومد توی دفترم و گفت که راستش سرطان گرفتم آقای دکتر و شیمی درمانی از هفته دیگه شروع می شه. یه کم حرف زدیم که چی شد و چه جوری فهمیدی و اینها. بعدش پرسیدم حالا می خوای مرخصی بگیری؟ گفت نه. می ترسم مرخصی بگیرم این تز هیچ وقت تموم نشه. اگه خوب نشم تنها چیزی که از من می مونه همین تز-ه. می خوام حتما تموش کنم. وقتی...
-
12
پنجشنبه 22 مهر 1395 20:43
مائیم و نوای بی نوایی عاشق شدن و تهش جدایی
-
11
چهارشنبه 21 مهر 1395 16:47
ادمای تنها میگن: شب که شما میخوابین همدم ما سیگاره
-
10
شنبه 17 مهر 1395 10:59
غم تو مثل مرداب همه چی رو تو خودش برد تو اغوشِ نبودِ تو تمومِ دلخوشی هام مرد تو رفتی و تمومِ راه درختا رو خزون بلعید و بعد از رفتنت باغچه زمستونو تو خواب میدید